پياله هاي خالي ...پياله هاي پر... پياله هاي من

Monday, March 20, 2006

گنجي و نوروز


برق خنده بوي نوروز و بهار
ياد ياران ياد باد و شاد باد

بوي پيروزي صداي هق هقي از خنده ها
مي سرايد بلبل ما بار ديگر قصه را
گفت پير ما و در باور نبود
ختم و پايان دل افسانه را
باز گنج سروها خنديد در فصل بهار
پر صفا تر كرد اين فرخنده را
زير لب گويم بگو ، بشكن ، ستيز
اي خدا پاينده باد آزاده را

راستش شاعر نيستم اين رو هم از روي ذوق گفتم