پياله هاي خالي ...پياله هاي پر... پياله هاي من

Sunday, April 16, 2006

ازدواج به سبك احمدي نژاد

صندوق مهر رضا در مشهد تصويب مي شود كه ايجاد گردد احمدي نژاد به تهران مي رود و بعد مي فهمد كه چه حرفي زده (البته نمي دانم كه مي فهمد يا نمي فهمد) و اين طرح مدتي مسكوت مي ماند...پس از مدتي به مشهد عزيمت مي كند و دوباره از صندوق مهر رضا سخن به ميان آورده مي شود ...در سالن شهيد بهشتي موج شور و نشاط درباره صندوق مهر رضا و پديده ازدواج بالا مي گيرد وهمه سوت و كف مي زنند. به اين خيال كه از فردا بروند سر سفره عقد


اولي: خب بريم زن بگيريم كه احمدي نژاد گفته ميخواد وام بده
دومي:نه بابا اون فكر نكنم پول بده باشه..
اولي: اي بابا ما چون اين همه اورانيوم فروختيم پولدار شديم و احمدي نژاد سركيسه رو شل كرده
دومي: اصلا راست ميگي به شب اول زندگي فكر كن..... زير لحاف واي..... چي حالي ميده!!!!
اولي :همينو بگو ...گور باباي مملكت حالا كه همين هموطناي پاكستاني زحمت كشيدن و استقلال هسته اي براي ما اوردن ما ديگه چرا بريم كار كنيم
دومي:دختر خوشگل و ناز حق مسلم ماست .... انرژي هسته اي حق مسلم ماست


اولي: پسر چه حالي داد رفتيم راهپيمايي 22 بهمن اونقدر زيد زديم ...اونقدر خودمونو به دخترا چسبونديم جون!!!!
دومي:اه چرا به من نگفتي منم بيام واي ...آخ آخ سرم كلاه رفت
اولي : حالا بايد چيكار كنيم؟ من كه زن نمي خوام
دومي:خله زن ميگري بعدم طلاقش ميدي يا شناسنامتو جعلي، چيزي ،مي كني ديگه ،مثل همون راي هايي كه مي تونستي زمون انتخابات بدي....
اولي:راس ميگي ها كي حوصله زن داره؟ اصلا كسي براي يك ليوان شير كه نميره گاو بگيره!!!!
دومي: بابا اين پسره رو ببين بيكاره ها ميشينه دنبال سياست و از اين جور حرفا، بابا حالا كه اينقدر مملكت كي به كيه برو يه حالي بكن شب يه مشروبي ،دوتا بست ترياكي ،زيدي ،حالشو ببر اصلن ...ون لق مملكت

اولي:آره بابا هي به ما ميگه پس فرهنگ ايراني بودنتون،مسلمونيتون كجات رفته !!!يادت مياد اصلن من شب عاشورا بيشتر سينه زدم يا اون ....؟؟؟؟ حالا براي من ادعاي مسلموني هم ميكنه!!!!
دومي : ولش كن بابا هي ميگه كشور در خطره ...ما هيچي دوست و ياور نداريم...همين چين و روسيه حال آمريكا رو ميگيرن...
اولي:آخ ..راستي از چين گفتي ...اون كاپشن چينيم بود ها...با اون لباس چيني و كفش چيني هايي كه هفته قبل خريدم و اون عين چيني خيلي بهم مياد..فردا ميخوام برم يك جين شرت چيني بخرم!!!!
دومي: برو خوش باش كه پول داره مياد

Thursday, April 13, 2006

از درون

متن مسعود بهنود درباره تخريب سنگ مزار شاملو اين را برايم تداعي كرد:

اينبار ياوه نگفتند ياوه سرايان خاموش بين
شكستند قاموس پير را و به تندي گريختند
در خفا نعره ها زدند و شادباش بر هم......ي
اي پر تزويرمردان زور آزماي بي حريف
بر سنگ جسم گر هجوم مي بريد
روحش درون هزاران گل جوانه مي زند
روزي رسد سنگهاي وجودتان را به جوانه هايي سخت
ترك بر مي داريم و انگاه بامداد وار مي سراييم:

ای ياوه ياوه ياوه خلایق...
مست ايد و منگ یا به تظاهر
تزوير می کنيد؟